مصرف گرایی، بهره وری و باقی چیزها
بدجور مصرفگرا شدهايم، بستر
رودخانهها و كوهها را ميكَنيم تا سنگ استخراج كنيم براي نماي ساختمانهايمان،
انواع و اقسام نماهاي جورواجور و رنكوارنگ؛ آنوقت بعد از بيست سال خرابش ميكنيم.
آنهمه مصالح ساختماني را خراب ميكنيم تا از نو بسازيم كه چه بشود؟ كه سود ببريم
چون در ساخت و ساز پول هست.
بهرهوري پايين صرفاً مربوط نميشه به
ساعت مفيد كاري كم كه مثلا از هشت ساعت فقط بيست دقيقه است، بلكه كم بودن عمر مفيد
ساختمانها و خراب كردن اينهمه مصالح و وقت و هنر و كار (شامل نماي ساختمان، در و
پنجره، كمدها، كف پاركت يا سراميك يا سنگ داخل واحدها، كمدها و كتابخانههاي چوبي
ساختهشده براي داخل واحد و . . .) وقتي هنوز كاملاً كاربردي هستند، هم اتلاف
منابع محسوب می شود.
در وسائل مصرفي هم همينطوره، شدهايم
مصرفكننده صرف. ميخواهيم براي خانهمان پرده بخريم؟ بايد سه يا چهار لايه پارچه
جورواجور مصرف كنيم تا دوتا پنجره فسقلي يك خانه 100-150 متري يا شايد حتي كوچكتر
را پرده بزنيم. يكي پشتدري، يكي پرده تور براي قشنگي، يك يا دو لايه ديگر رويش
براي «دكوري»، همهاش هم فقط براي اينكه زيبا باشد، آنوقت از پشت پنجره و از توي
خيابان چه ميبينيم؟ «پشت دري» يعني يك ملحفه سفيد بدون چين زشت پشت پنجرههاست، اما
ما يك عالمه خرج كردهايم كه فقط «داخل» خانه زيبا باشد. همه هم ميگويند، داخل
خانه مهم است، پشت پنجره كه اهميتي ندارد. اما من متوجه نميشوم، اگر پشت پنجره و
نماي ساختمان اهميتي ندارد، پس چرا اينهمه خرج نماي ساختمان ميكنيم؟ با انواع و
اقسام سنگها ونماهاي تركيبي چوب و سنگ و با حدود نه تا دوازده ماه، سر همسايگان
را بُردن با ريز ريز بريدن اين سنگها براي كاربرد در نما! البته احتمالا دليلش ايناست
كه خانه خوب فروش برود، بعدش ديگر مهم نيست، يك پارچه ملحفهاي بدتركيب ميزنيم در
كنار آنهمه سنگي كه با مرارت بريده شده و كار شده! يعني اينهمه خرج نما و پرده ميكنيم،
در نهايت نماي ساختمانمان را زشت ميكنيم! اين هم نوعي از بهرهوري پايين در
استفاده از منابع!
نوع ديگر مصرفگرايي ديگر در لوازم
الكترونيك است: سالي يكبار و بعضيهايمان سالي چندبار گوشي موبايل عوض ميكنيم
بدون اينكه موقع خريد، درست نيازهايمان را بشناسيم و مطابق نيازهايمان خريد كنيم
تا مجبور نشويم كه براي يك نياز ديگر، گوشيمان را بعد از دو ماه عوض كنيم؛ حتي از
نصف امكانات گوشي استفاده نكرده دنبال مدل جديدتر ميرويم. باز بهرهوري پايين در
استفاده از منابع!
نوع ديگر مصرفگرايي در پوشاك است: بايد
هر زمستان مثلا پنج تا پالتو جديد داشته باشيم فقط بخاطر اينكه هربار كه با
دوستانمان بيرون ميرويم، يك مدل جديد تنمان باشد. واقعاً جاهاي ديگر دنيا هم مردم
عادي (بجز سلبريتيها) اينقدر خرج انواع و اقسام لوازم مثل گوشي و لباس و اينها ميكنند؟
يا پالتويشان يكي يا نهايت دوتاست و آن(ها) را ميپوشند تا خراب شود؟
كت و شلواري كه سركار ميپوشند، در
قرارها و خريدهاي بيرون از خانه هم ميپوشند. ايران هم كه ميآيند، مهماني كه ميخواهند
بروند با همان كت و شلوار ميروند (حتي خانمها). نهايتاً بلوز زيرش را عوض ميكنند.
آنوقت ما اينجا مينشينيم و درمورد شيكپوش بودن يا نبودن مردم اقصي نقاط جهان تز
و نظر مي دهيم. خوبه حالا ما در مهد سرمايهداري زندگي نميكنيم يا شايد هم ميكنيم
و من خبر ندارم.
براي همين است كه تعريف رفاه از نظر
ما ميشود با ماشين شاسيبلند تا بانك سركوچه رفتن و ماشين را دوبله و سوبله پارك
كردن و تحقير آن اروپانشيني كه ماشين ندارد ولي حمل و نقلش چه داخل شهر چه بينشهري
و چه حتي بين كشورها، بسيار راحت و ايمن و حتي درمواردي ارزانتر از ماست.
رفاه از نظر ما ميشود روشن كردن
شوفاژ در هواي 20 درجه سانتيگراد و تحقير آن اروپانشيني كه در هواي پاك تنفس ميكند،
بسياري از فعاليتهاي روزمره را در هواي آزاد ولو سرد انجام ميدهد و از ما هم
سالمتر است.
مصرفگرايي، چشم و همچشمي، سرگرم
كردن خود به خريد و استفاده از لوازم غيرضرور و بدتر از همه، معادل پنداشتن اينها
با رفاه و چشم پوشيدن از حقوق اوليه انساني مثل حق تنفس در هواي پاك، حق استفاده
از طبيعت، حق آزادي عقيده و بيان و . . .، آفت جامعه ماست.
پينوشت: زمان زيادي براي نوشتن و
ويرايش متن نگذاشتهام و متن يك متن وبلاگي است كه نشاندهنده
تفكراتم در مواجهه با اين مثالهاي روزمره در يكي دو روز است كه باعث شد همه را
دركنار هم ببينم. قطعا یک مقاله استدلالی نیست.
Labels: اقتصاد, ایران, روزمره, زندگی