Wednesday, May 14, 2014
چنارهای ولیعصر


هرسال که بهار میشه، تعدادی از چنارهای ولیعصر دیگه سبز نمیشن، این یعنی مُردن، بعد از چند ماه میان اونها رو میبُرن و جاش چنار تازه میکارن. امسال بنظرم میاد تعداد این درختهای مُرده خیلی زیاد شده. از سر عباس آباد تا سر فاطمی که پایین برید حدود 5 تا از چنارهای قدیمی رو میبینید که بهار امسال سبز نشدن و البته حدود 10 تا از نهالهای تازه کاشته شده رو. بنابرین بنظر میاد نه تنها چنارهای قدیمی ولیعصر دارن از بین میرن، بلکه جایگزینی اونها هم به نتیجه نمیرسه و چنارهای جوان هم با نرخ نسبتا بالایی میمیرَن. از ونک به بالا هم اوضاع همینقدر خرابه، حتی یک چنار بسیار بلند و  بسیار زیبا سر نیایش هست که خشک شده.

Labels: , ,

Friday, August 12, 2011
هر جا رو نگاه می کنی، دیگه در خونه ها درخت نیست. یا آب ندادن بهشون و خشک شدن یا اینکه وقتی خونه رو کوبیدن و ساختن، دیگه جایی برای درخت نبوده و بریدنش. خونه های جدید هم که دیگه توی پیاده روشون باغچه ندارن که درخت بکارن؛ همه پیادره روها سنگفرشه.
خونه های قدیمی هم که تک و توک درختی توی حیاطشون مونده از دست آدمیزاد راحت نیستند. همین دیروز بالای 30 شاخه درخت سرو ناز همسایه رو بریدن. توی حیاطشون فقط همین یه درخت بود اونم چی سرو ناز، یه سرو ناز مغرور بلندتر از 4 طبقه که زمستونا میشد خونه گنجیشکها و بلبلها، پرنده های این دور و بر توی زمستون سخت سال 86 با نشستن لای شاخ و برگهای این درخت از سرما و یخبندان جون بدر بردند؛ حالا شده چی، قیافه بیچاره ای پیدا کرده، چند تا شاخه سرش رو براش گذاشتن که معلوم نیست اصلا زنده بمونه یا خشک بشه. آخه برای چی؟ مگه چه آزاری به شما میرسوند؟ مامانم میگه همینه دیگه، وقتی هرچی که یه کم با منافعشون در تضاد باشه رو اینطوری نابود میکنند، خیلی عجیب نیست که به همین راحتی هم آدم بکشن دیگه، آدمهایی رو که با منافعشون در تضاد هستند. جالبیش اینه که این درخت توی حیاط یک مهدکودک هست، حالا بچه های اون مهدکودک چه درسی میگیرند؟ یعنی آینده چی میشه با این بچه ها؟
توی این خراب شده، هیچ جا هم نیست که بشه شکایت کرد. چه دلخوشم من؛ توی شهری که باغهای چندهزارمتریش رو خشک کردن و میکنن که بسازن، دیگه یه درخت سروناز چه اهمیتی داره . . .

Labels: , ,

Sunday, November 21, 2010
چنارهای خیابون ولیعصر
توی پیاده رو خیابون ولیعصر از سر تخت طاووس تا فاطمی، عقب تر از چنارهای قدیمی، یک ردیف ترکه کاشته اند به اسم چنار؛ حتما میخوان چنارهای چند ده ساله رو قطع کنند و خیابون رو پهن کنند. به هر کی هم که صداش دربیاد میگن، ایناها ببینید جاشون درخت کاشتیم و کیه که بگه بابا این ترکه ها کجا و اون چنارهای قدیمی کجا. حتما چند وقت دیگه هم سر همین ترکه ها رو زیرآب میکنند؛ این که دیگه مشکلی نیست، قدمت نداشتند که دیگه صدای کسی در بیاد. و این برنامه حتما به درازای خیابان ولیعصر ادامه خواهد داشت.

Labels: , ,

Tuesday, December 16, 2008
برف
اینهم اولین برف امسال در 3 روز مانده به زمستان . . .
تاریخ 26 آذر 87

Labels: , , ,

Monday, October 27, 2008
پاییز
بالاخره پاییز از راه رسید، پاییز بدون باران پاییز نیست و امروز باران بارید . . .

Labels: , ,

Sunday, June 15, 2008
For the sake of our planet, only print this message if necessary
در هفته سبز وبلاگستان می خواستم مطلبی در مورد مصرف وحشتاک کاغذ در ادارات و سازمانها بنویسم، حالا از طریق بازتابهای سایت greenday.ir به این مطلب رسیدم.
واقعا مصرف کاغذ در ادارات و سازمانها و شرکتهای ما خیلی زیاد است، هر نامه مهم یا بی اهمیتی حداقل 3 نسخه چاپ می شود و در بایگانی این دفتر و آن معاون و اون یکی مدیرکل می رود. در صورتیکه مثلا یک سیستم دیجیتالی دبیرخانه هم دارند که مسوؤلان دفترها موظف هستند تمام مکاتبات رو توی اون ثبت کنند تا بقیه دفاتر و معاونتها بتوانند به مکاتبات انجام شده به راحتی دسترسی داشته باشند. واقعا نه طراح اون سیستم دیجیتال، ته سفارش دهنده آن و نه استفاده کنندگان از آن، فلسفه این کار موازی را نمیدانند که هم نامه پرینت شده به همه افراد ذینفع و مرتبط داخل سازمان ارسال می شود و هم باید نسخه دیجیتالی آن در سیستم دبیرخانه موجود باشد. جالبه که در اکثر سازمانهای دولتی یک دبیرخانه دیجیتالی وجود داره و یک دبیرخانه سنتی که تمام مکاتبات را علاوه بر بایگانی دفتر یا معاونت نویسنده نامه، بایگانی و نگهداری می کند. همه هم می دانیم که این بایگانیها به هیچ کاری نمی آیند و فقط بعد از سالها جا گرفتن و خاک خوردن دور ریخته می شوند.
حالا ممکنه بگیم که خوب این سازمانهای دولتی هستند و کاریشون نمیشه کرد، اما متاسفانه عین همین روند در شرکتهای خصوصی حتی بسیار کوچک هم وجود دارد. نامه ها با ورد تایپ می شوند، اصل آنها در کامپیوتر نگهداری می شود و حتی بک آپ هم گرفته می شود اما باز هر اتاقی کلی زونکن دارد از "نامه های صادره". اگر هنوز اسناد و مکاتبات دیجیتالی در شرکت مورد قبول نیست و تنها نسخه چاپی با اصل امضا مسوؤل مربوطه لازم است، یعنی اینکه نمیشه فکری به حال "نامه های وارده" کرد، اما دیگه لزومی نداره که رونوشت همون نامه در زونکن "نامه های صادره" خاک بخوره و بعد دور ریخته بشه در حالیکه اصل اون نامه در کامپیوتر موجود است. اگر ثبت ارسال نامه ها مهم است، حداکثر میشه شماره و تاریخ نامه رو در دفتر ثبت مکاتبات ثبت کرد. اگر اصلاح سیستم کهنه ادارات دولتی و تکان دادن آنها از ما بر نمی آید، بسیاری از ما که در شرکتهای کوچک یا حتی شرکتهای خودمان کار میکنیم، میتوانیم در مصرف کاغذ کلی صرفه جویی کنیم و از هدر رفتن آن بکاهیم.
راه بسیار بهتر و سریعتر هم استفاده از ایمیل است. هر مسوؤلی یک آدرس ایمیل اختصاصی داشته باشد، صرف ارسال یک ایمیل از طرف یک مسوؤل دقیقا به معنای امضای آن مسوؤل خواهد بود و از نظر امنیت اطلاعات و مکاتبات هیچ خطری متوجه سازمان نخواهد شد. مگر فکر میکنید شرکتهای بین المللی چگونه کار می کنند؟ 15 روز معطل رسیدن نامه هایشان از یک کشور به کشور دیگر می شوند؟
خودمان هم باید بخواهیم و چشمانمان را باز کنیم. شاید بهتر باشد روی دیوار دفترمان بنویسیم "کاغذ از درخت ساخته می شود" تا همیشه یادمان باشد.

Labels: , ,

Wednesday, June 11, 2008
دیشب بعد از بارون چقدر هوا لطیف شده بود و چه باد خنکی می اومد همراه با بوی بارون. اما فکر کنم دیگه آخرین قطره های طروات این بهار نه چندان باطروات بوده باشه، باید به یاد بسپاریمش و بریم توی تنور تابستون تا شاید چهار پنج ماه دیگه خنکای پاییز بخوره تو صورتمون.

Labels: , ,

Sunday, June 08, 2008
آیا این نوشته سبز است؟
در مورد محیط زیست میخواستم بنویسم، اما اینقدر موضوع گسترده است که نمیدونم از چی باید بنویسم، از زباله های زیادمان، از سفرهای زیاد غیرضروری با ماشین شخصی، از زیاد گرم کردن خانه ها در زمستان، از ریختن زباله ها در طبیعت و رودخانه ها، از زمین خواری و تبدیل باغها و جنگلها و دشتها به ویلاهای یغور بیقواره، از . . .
اما با دیدن دختر همسایه که در چند ثانیه تمام گلهای باغچه را پرپر کرد به این فکر افتادم که چرا ما با طبیعت اینقدر بیگانه و یا حتی دشمنیم؟ چرا با وجود پیشینه فرهنگی ما که احترام به طبیعت در آن جایگاه ویژه ای داشته، چرا اینقدر با طبیعت و حیوانات خشن رفتار می کنیم؟ چرا پرندگان و یا گربه های شهرمان از دست بچه های ما فراری هستند در حالیکه در سایر کشورها پرندگان از دست کودکان دانه می خورند؟ آیا وجود همین تفکر در میان کودکان بعدها باعث بی توجهی بیشتر به طبیعت و محیط زیست و حتی سعی در نابودی آن نمیشود؟ ریشه این تفکر که زمین، طبیعت، حیوانات تنها برای استفاده ما هستند و نه اینکه زمین مادر ماست، از کجا آغاز میشود؟ تا چه اندازه با آموزش کودکان میتوان این تفکر و پیامدهای ناشی از آن را تغییر داد؟ من که نمیدانم. البته کشورهای دیگر هم همه مشکل را با آموزش حل نکرده اند، بسیاری از این موارد رعایت محیط زیست بخاطر هزینه ها و عوارض زیادی است که از شهروندان گرفته میشود، مثلا سوخت گران است، خانه ها را عایق بندی میکنند و در زمستان لباس گرم میپوشند. برای جمع آوری زباله های اضافی هزینه دریافت میشود، زباله کمتر تولید میکنند یا به تفکیک زباله های خود اقدام میکنند. اما قطعا آموزش در دوران کودکی در تغییر فرهنگ خانواده ها هم بی تأثیر نبوده است.

Labels: , ,

Tuesday, April 01, 2008
سیزده بدر
1- وقتی از اول نوروز تا آخرش اصلا حس و حال بهار و سال نو رو نداشته باشی، نتیجه اش این میشه که روز سیزده یادت میره سبزه رو گره بزنی و بدون گره زدن میندازیش توی آب!!!

2- بالاخره اولین بارون بهاری سال 87 هم بارید، اونهم چه روزی . . . سیزدهم!!!

3- بالاخره سبزه گره زدیم!!!

4- آخ که من چقدر به همچین مسافرتی احتیاج دارم. فکر نمیکردم همچین جاهایی این دور و برا پیدا بشه. البته امیدوارم نویسنده این وبلاگ، آدرس و نام این پشت کوه را به خیل علاقمندان زمین خواری و ویلاسازی و گندزنی به طبیعت ندهد، فقط درگوشی به خودم بگوید.

5- هنوز به پای خانوم حنا نرسیده ام که بتونم پست سیزده تایی بنویسم!!! فعلا همین پنج تا بسه.

Labels: , ,

Saturday, March 29, 2008
بهاریه
سوال کنکور 87:
کدام گزینه در مورد تهران در ایام نوروز صادق است؟
الف- آسمان آبی است
ب- باد می وزد
ج- باران می بارد
د- هیچکدام
پاسخ: گرم است و دم دار و غبارآلود

پی نوشت: آخه این چه بهاریه که توش سنبل و سینری به هفته نکشیده پژمرده شده اند و سبزه ها زرد؟ لاله های پارک خشکیده؟ دریغ از یک قطره باران بهاری . . .
نتیجه گیری اخلاقی: سالی که نکوست از بهارش پیداست.

Labels: , ,

Wednesday, August 29, 2007
در سوگ بختگان یا در سوگ انسان؟
سد می سازیم برای چه؟ برای اینکه زندگی ببخشیم به زمینهای خشکمان؟ پس چه می شود که حاصلش نابودی زندگی است؟ نابودی زندگی هزاران پرنده. نابودی یک دریاچه در کشور خشکی چون ایران. سد می سازیم که از آن شوره زار حاصل شود؟ ما را چه می شود؟
آنانکه فقط دم از توسعه می زنند، آیا این است توسعه؟ آیا توسعه به معنای ویران کردن است؟ آیا دریافتن اینکه حفظ محیط زیست هم جزئی از توسعه است، اینقدر مشکل است؟ واقعا با این مردمی که فکر میکنند آثار باستانی و محیط زیست و طبیعت مانع رشد و توسعه سرزمین آنان است، چه باید کرد. آنهم در زمانی که تمام آموزشهای رسمی و تبلیغات این باور را تشدید می کنند.

Labels: , ,

Saturday, April 28, 2007
. . .
باز بهار...
باز جمع اضداد، رگبار و رعد و برق و آفتاب داغ بهاری در کمتر از 10 دقیقه،...
باز هوای ملس و آفتاب زندگی بخش بهاری . .
باز یاد زیبایی های زندگی، . . .حس سرشار از زیبایی زندگی، . .
آیا می گذارند ادامه این حس را؟

Labels: , , ,

Wednesday, April 04, 2007
نغمه شوق پرستوهای شاد

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه های شسته، باران خورده، پاک

آسمان ابری و ابر سپید

برگهای سبز بید

عطر نرگس، رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست . . .

نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار!

خوش به حال چشمه ها و دشت ها

خوش به حال دانه ها و سبزه ها

خوش به حال غنچه های نیمه باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب

ای دل من، گرچه در این روزگار،

جامه رنگین نمی پوشی به کام،

باده رنگین نمی بینی به جام،

نقل و سبزه در میان سفره نیست،

جامت از آن می که می باید تهی است؛

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ؛

هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!


این شعر رو سر و صدای چلچله هایی به یادم آوردند که دم غروب آسمون رو رو سرشون گذاشته بودند؛

رفتم پشت پنجره، نه اشتباه نمی کردم، واقعا پرستو بودند و چقدر شیطون بودند،

امسال تهران باز بعد از سالها پرستو داره،

چقدر دلم تنگ شده بود براشون، برای صداشون، ...

بهار و پاییز بدون پرستوها، بدون دیدن مهاجرتشون، بدون سر و صداشون معنا نداره . . .

Labels: ,